جدول جو
جدول جو

معنی رای بیل - جستجوی لغت در جدول جو

رای بیل
گل گیاهی هندی است و آن سه گونه میباشد، رای بیل، موتیه و موکره، و همه در شکل گیاه بهم شبیهند و در ممالک هند و بنگاله بسیار بهم میرسد و خوشبوست و از آن مانند یاسمین روغن ترتیب میدهند، گیاه آن تا دو ذرع و زیاده میرسد و شاخه های آن انبوه و بعضی مفروش بر روی زمین، و برگ آن اندک نازک و سبزرنگ، و گل آن سفید و خوشبو بویژه در شب، طبیعت آن گرم و تر و سرد نیز گفته اند، برای دفع صفرا و تسکین حرارت و قی ّ و فواق و جنون نافع، و بوییدن آن مقوی دل و دماغ است، (از مخزن الادویه)، و نیز رجوع به ص 278 همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پای پیل
تصویر پای پیل
دارای پایی مانند پای فیل، فیلپا، پیلپا
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 20هزارگزی شمال خاوری چقلوندی، راه چقلوندی به بروجرد ازمیان این آبادی عبور میکند، این ده در دامنۀ کوه قرار گرفته و هوای آن سردسیر و مالاریایی و سکنۀ آن 180 تن میباشد، آب آن از چشمه و آبسرده تأمین میشود، محصول عمده ده غلات، صیفی، لبنیات، پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنان آن از طایفه چلویی مصطفی وند بیرالوند میباشند، در فصل زمستان به قشلاق میروند، مزرعه راوندی جزء این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رئبال و ریبال. (المنجد). جمع واژۀ ریبال. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان مرکزی است، بخش میمه شهرستان کاشان، واقع در48 هزارگزی باختر میمه و 36 هزارگزی باختر راه شوسۀ اصفهان به قم، کوهستانی و سردسیر، دارای 450 سکنه آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و انگور و بادام و زردآلو و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، مزرعۀ جخدو جزو آن باشد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رِ یِ نی)
کنایه از آسمان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از برهان) (آنندراج) ، کنایت از شب. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یکی از نواحی چهل ویک گانه اندلس قدیم، صاحب حلل السندسیه گوید: و بر حسب گفتار رازی اندلس 41 ناحیه (شهرستان) بود: قرطبه، و قبره، و البیره ... و راقوبیل، و زورتیه، و ... (از الحلل السندسیه ج 1 ص 40)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ نَ)
که راه بیند، رهشناس و مجرب که راه بازشناسد:
بپرسید از زال زر موبدی
ازین تیزهش راهبین بخردی،
فردوسی،
گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن
از زاغ، چشم بین و ز طاووس پرنگر،
سعدی
لغت نامه دهخدا
نوعی از قدح و پیالۀ شرابخوری، (برهان)، نوعی پیاله، صراحی بزرگ دراز که بصورت پای فیل سازند، (رشیدی)، پیلپا، گاوزر:
تا بپای پیل می بر کعبۀ عقل آمده ست
پیل بالا نقد جان بر پیل بان افشانده اند،
خاقانی،
، حربه ای به شکل پای پیل که پیلپا نیز گویند، حربه ای است که اکثر و اغلب زنگیان دارند، (جهانگیری) (برهان)، گرزی است بصورت پای فیل، (رشیدی) :
من صید آنکه کعبۀ جانهاست منظرش
با من بپای پیل کند جنگ عبهرش،
خاقانی،
بگردن شتر اندر شراب زر بخشی
بپای پیل گه خشم خصم فرسائی،
مجیرالدین بیلقانی،
، صاحب مرض داءالفیل، (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زوجه آمفیارائس غیبگو. وی بپاداش گردن بندی که از پلی نیس دریافت داشت بشوهر خود، که برای احتراز از شرکت درمحاربۀ تبس خود را مخفی داشته بود، خیانت ورزید و راز او را فاش کرد. و پسر وی آلکمئن او را بکشت
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ تَ / تِ)
رای بیننده، هوشیار، هوشمند:
بپرسید مر زال را موبدی
از آن تیزهش رای بین بخردی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رای بین
تصویر رای بین
هوشیار، هوشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه بیل
تصویر شاه بیل
بیل بزرگ، پاروی بزرگ کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از قدح و پیاله شرابخواری صراحی بزرگ دراز که بصورت پای پیل سازند پیلپا گاوزر، حربه و گرزی مانند پای پیلپیلپا، صاحب مرض دا الفیل
فرهنگ لغت هوشیار
ردیف شدن، منظم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند شدن، قیام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از افراد لاغر، ساقه ی خشک برنج
فرهنگ گویش مازندرانی